این روزا دخترکم خیلـــــــــــــــــــــــــــــــــی شیطون و با حال شده.طوری که وقتی بیشتر از یک ساعت میخوابه دلم واسش تنگ میشه.اونم خیلی وابسته شده از صبح تا شب فقط میخاد با اون باشم و باهاش بازی کنم.
تو این یک سال بهارم عادتهای زیادی پیدا کرده.از جمله:پارچه های نرم و لطیفو خیلی دوست داره.همیشه یه لباس یا پارچه ی نرم همراهشه. اگه چیزی رو دوست نداشته باشه تا ببرم سمتش فرار میکنه. تازگیا یاد گرفته خودشو قلقلک میده و با صدای (دقودقو...........) میخنده. موقع غذاخوردن پشتم قایم میشه و بازی میکنه. وقتی میبرمش بیرون (تا خونه عمه جون)عمرا که دستمو بگیره.تازه وقتی میرسیم خونه رو میشناسه و میگه منم.تا درو واسش باز کنن.
امروز دختر گلم واسه اولین بار تونست اسم خودشو بگه.وقتی داشتم بهش غذا میدادم و طبق معمول نمیخورد یهو صدای پرنده ها بلند شد منم که میدونستم بهار عاشق پرنده است گفتم:توتو میگه بهار غذا بخوره.یهو بعد از من گفت:bahaaa.انقد ذوق زدم که نگو.تازگی ها هر چی میگیم سریع تکرار میکنه.عااااااااااااااشششششششششششششششقشم.
لمیدن روی تاب(اینم یه جور تاب بازیه دیگه) شیطونک مامان وقتی کمدشو ریخته بیرون تو دهنشم گل سرشه دخملی با لباس بچه گی مامان اینم نشستن حاج اقایی وخوردن هندونه حالا چند تا عکس از طبیعت زیبا( بهار در بهار) ...
عااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشق خنده هاتم کج کلاه خان مامان ژستو داشته باش اینم اولین اصلاح البته اخرش انقد گریه کردی که نشد عکس بگیرم. اینم ایستادن گل دخمل اینم از فضولیات ...
جمعه ٢٠ام قرار شد واست کیک کنم و دور هم باشیم.با اینکه اولین بار بود که کیک شکلی درست میکردم ولی خیلی خوب شد.ژله ی خورده شیشه وسالاد ماکارونی هم درست کردم.تعریف از خودم نباشه واقعا عالی شده بود.اینم چند تا عکس یادگاری: در ضمن کلاهتم خودم درست کردم. بماند که دخملم خیلی کسل بود (قطره استامینوفن دادیم که عصر بخوابه ولی شب اثر کرد) ولی خوش گذشت.واقعا جای باباجونی واناجون ودایی هاوزن دایی جون و عمه جون خالی بود. ...