بهاربهار، تا این لحظه: 12 سال و 13 روز سن داره

گل همیشه بهار مامانی وبابایی

اولین مسافرت

روز یکشنبه ٩٢.٣.١٢ تصمیم گرفتیم با عمه جون و عمو جون به تبریز بریم.ساعت ٧ عصر حرکت کردیم.شب فرح اباد (ساری) خوابیدیم.صبح تا ظهر دریا بودیم.خوش گذشت.دخترم واسه اولین بار دریا رو دید.اولش که یکم ترسیده بود ولی بعدش بیرون نمی اومد.ظهر به سمت تبریز راه افتادیم.حدود ٤ ساعت تو ترافیک تهران بودیم.نزدیکای صبح به تبریز رسیدیم. رفتیم خونه ی مامان بزرگ.واقعا ادمای مهربونی بودن.صبح به مزار اقاجان رفتیم.عصر هم به مقبره الشعرا.شب هم به پارک ایلی گولی رفتیم.چشمتون روز بد نبینه بهار انقد اذیت کرد که هیچی نفهمیدیم.اخه از صبح فقط یک ساعت اونم تو بغل باباش خوابیده بود.اونجا یه دوست هم سن خودش بود که راه میرفت بهارم ترسش ریخته بودو دنبالش راه میر...
25 خرداد 1392

عکسهای 11_10 ماهگی

هفت سین گل همیشه بهارم اینم اولین حضور گلم در کنار هفت سین   اولین باری که عروسکاتو دیدی و با نینی اشتباه گرفتی اولین سیزده بدر گلم اینم هندونه سیزده     به به عجب نوبری اینم عروسی سمانه جون از شیطونیام که نگو................. اینم چندتا عکس خواب نازززززززززززز ...
20 خرداد 1392

تولد یک سالگی

روز تولد دختر گلم فقط من و بابا و دخترم بودیم.فقط به عنوان یادبود یه کیک و شمع واسش گذاشتم.البته کیک صبحانه.از اون روز کلنه ی (بده)رو بطور صریح ادا میکنی. اینم کادوی عمه جون که قبل از رفتنشون واست اورده اینجا هم بده یاد گرفتی عزیز دلم   ...
7 خرداد 1392